هر چند کمی فرج تمنا کردیم
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم
با واژه انتظار بد تا کردیم.
خدایا
بر من این نعمت را ارزانی دار که :
بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن
و بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن . . .
خداوندا
برای همسایه که نان مرا ربود، نان
برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی
برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش
و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . .
نگران فردایت نباش
خدای دیروز و امروز ، خدای فردا هم هست
ما اولین بار است بندگی میکنیم ولی او بی زمانی است که خدایی میکند !
اعتماد کن به خدایی اش …
میخوانمت در بلندی که خودت بلند ترینی
میخوانمت به مهربانی که خود مهربان ترینی
میدانمت به رحمتت که خودت رحیم ترینی
میدانمت به بزرگی که خودت بزرگترینی
همه این میخوانمت ها و میدانمت ها بهانه ای هست
تا بگویم خدایا دوستت دارم ، من خدا را دارم
1. کسی نگران رفتار و گفتار او نیست. در ادب و امانتداری قابل پیشبینی است.
2. اتومبیل خود را برای عابری که از خطوط عابر پیاده عبور میکند، کاملا متوقف میکند.
3. چون وفای به عهد برای او جدی است، بعضا شبها برای تحقق عهد، فکر میکند و خوابش نمیبرد.
4. روزانه 5 دقیقه برای خشکاندن حسادت در وجود خود برنامهریزی میکند.
5. بسیار بسیار بسیار بسیار انصاف دارد.
6. آنقدر برای خود احترام قائل است که به کسی خیانت نمیکند.
7. روزانه 10 دقیقه برای شناخت خود برنامهریزی میکند.
8. اگر حتی 5 دقیقه به جلسهای دیر برسد، با پیامک به میزبان اطلاع میدهد.
9. اطرافیان او از اینکه نقدی را مطرح کنند احساس آرامش و امنیت میکنند.
10. برای نگاهکردن به شبنم روی گلبرگ یک گل، وقت میگذارد.
11. دارای ثبات فکری است و به تناسب شرایط و مخاطب، افکار و مواضع خود را تغییر نمیدهد.
12. انسانها را به خوب و بد تقسیم نمیکند بلکه ضعفها و تواناییهای آنها را در کنار هم میبیند.
13. مخالفان فکری او، اخلاقش را تحسین میکنند.
14. بیشتر با «رفتار» خود دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد تا «گفتار».
15. ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی ذاتا فرد مؤدبی است.
16. ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی تا به حال ندیدهام که بدگویی و تخریب کند.
17. ظرفیت و شجاعت گفتن این جمله را دارد: افکار فلانی با من بسیار متفاوت است ولی ندیدهام که برای کسب موقعیت بهتر شغلی و مالی، چاپلوسی کسی را بکند.
18. بسیار اعتماد به نفس دارد چون دقیق و حقوقی صحبت میکند.
19. بسیار اعتماد به نفس دارد چون نیازی به متهمکردن کسی ندارد.
20. بسیار اعتماد به نفس دارد چون یک شغل بیشتر ندارد.
21. بسیار اعتماد به نفس دارد چون با درون خود زندگی میکند، نه با قضاوت دیگران.
22. بسیار اعتماد به نفس دارد چون طولانی در منصبی نمیماند.
23. بسیار اعتماد به نفس دارد و نیازی به تزویر ندارد چون حد خود برای یک زندگی با تدبیر را میداند.
24. بسیار اعتماد به نفس دارد چون افکار و مواضع او ارتباطی به منابع مالی او ندارند.
25. بسیار اعتماد به نفس دارد چون نیازهای مالی او مرتبط به حوزۀ ت نیست.
26. بسیار اعتماد به نفس دارد و نیازی به حذف دیگران ندارد چون دایرۀ بازی و زندگی او بسیار وسیع است.
27. بسیار اعتماد به نفس دارد و انحصاری رفتار نمیکند چون کرۀ زمین را فقط یک «نقطه» در خلقت میداند.
28. دروغ نمیگوید چون با راستگویی به همۀ منافع معقول خود دست مییابد.
29. مسئله یکِ زندگی او، کارکردن و زحمتکشیدن است.
30. بینیازی در ذات و هویت اوست.
خشک کن خورشیدی چیست ؟
احساس از همان ابتدا کودکی بازیگوش بود .
نیاز به تربیت داشت
کم کم بزرگ شد .
بزرگ و بزرگ تر .
دیگر شب ها بی تابی خود را نگه می داشت و اشک میریخت ولی بقیه را خواب زده نمی کرد .
یاد گرفت که باید برای ابراز وجود و خواستگاری از دختری که نامش عاطفه بود اول از پدر و مادر خود اجازه بگیرد .
پدر و مادر احساس ؟
آری
پدر و مادری که احساس را در دامان چشمان فروافتاده ی خود پروراندند .
حال باید برای فرزند خود به خواستگاری عاطفه بروند
عاطفه را از مدت ها قبل تر می شناسند .
او را موقع دعا و مناجات های خود در دل می دیده اند .
او را در سنگرهای جهاد با نفس، بارها کنار خود دیده اند .
به هر دری زدند تا این بانو که نامش عاطفه است برای پسرشان که احساس است بماند
خوشبختی همراهشان است و همراهشان باشد
عشق مسافت نمیشناسد
عشق میانه ندارد
عشق با تک تک سلول ها معنا می شود .
عشق حرارت دارد حرارتی در قلب که به همه اعضا نیرو میدهد در خدمت معشوق
وقتی حاضر باشی خار در چشمت برود ولی اخم چشم معشوق را با آزردنش نخواهی
وقتی چادر شرم و حیای یک فرشته در هوای داغ گناه را باور نمیکنی .
وقتی پایین بودن سر یک پسر سربلند، همیشه برایت تعجب است .
من که میدانم
من که میدانم همه وجودشان عشق است و احساس .
من که میدانم اگر شیرینی بندگی را چشیدی دیگر نیازهایت محتاج تو می شوند نه تو به آنها
ولی افسوس
افسوس که کالای آنها قدیمی شده و کسی نمیخرد
ولی آن ها می مانند
می مانند بر راه
می مانند بر عشق
آسیب اخلاقی نگاه به نامحرم از دید اسلام امر ناپسندی است و گناه شمرده می شود، اما اگر آدمی چشم خود را از گناه و آلودگی بپوشاند و مسیر درست که همان تقوا می باشد را پیشه راه خود و زندگی اش قرار دهد و از نگاه به نامحرم خودداری ورزد برای او فواید و آثار شیرینی به جای می ماند که برخی از آنها :
- قلبی آرام و آسوده
اگر آدمی چشمان خود را از گناه و معصیت ببندد و تابع دستورات الهی شود روح و روان و قلب وی به آرامش می رسد و با همین آسایش و آرامش است که وی را به مسیری درست و به سوی پیشرفت و پله های ترقی رهنمون می سازد. امام علی(ع) می فرماید: کسی که چشم خود را بر گناه ببندد، غم و اندوهش کمتر شود و از هلاکت و نابودی ایمن گردد.
- ارتقا قدر و مرتبه انسانیت
آدمی از زندگی خود چیزی جز عزت و مرتبت نمی خواهد و همه به دنبال حفظ شخصیت و احترام خویشند، اما معمولا از بیراهه می روند که به آن نمی رسند و به ذلت و خواری می افتند در تعالیم اسلامی راه های مختلفی برای افزایش قدر و مرتبه انسان نشان داده شده است که یکی از آنها داشتن "چشم پاک" می باشد. امیرمومنان می فرماید: کسی که بر نفس سرکش خود حاکم باشد قدر و منزلتش بالا می رود.
- شیرینی ایمان و عبادت
کسی که می خواهد شیرینی ایمان و عبادت را با خود همیشه احساس کند و به عبادت و ذکر واقعی با معبود خویش بپردازد یکی از راه های آن کنترل نگاه است. امام صادق(ع) فرمود: هر کس به خاطر خدا و ترس از او، نگاه به نامحرم را ترک کند، خداوند، ایمانی به او عنایت می کند که شیرینی آن را در دلش احساس نماید.
- اخلاق خوش
کسب اخلاق خوش و پسندیده یکی از نتایج و ثمرات «نگاه پاک» است فردی که چشم خود را بر حرام می بندد، خداوند به او اخلاق نیکو و خوش عنایت می کند و او را با صفات نیکو و پسندیده آراسته می کند. امیرمومنان می فرماید: کسی که از محرمات، چشم پوشی کند، صفاتش نیکو می شود.
- شادمانی و سربلندی در روز م
سعادتمند کسی است که در روز قیامت در حضور خداوند سرفراز و سربلند از اعمال درخشان و پربارش باشد. اگر کسی بخواهد به این ارزش گرانبها و والا دست یابد یکی از راه های آن چشم پاک است. رسول خدا(ص) فرمود: در روز قیامت، همه چشم ها گریان اند، غیر از سه دسته: چشمی که از ترس خشیت خدا گریان باشد، چشمی که از محارم خدا و حرام ها فروبسته شده باشد و چشمی که در راه خدا تا صبح بیداری کشیده است.
- یافتن چشم بصیرت
یکی از نعماتی که خدای متعال به بندگان صالح خود عنایت می کند چشم بصیرت است که به وسیله آن میتواند به حقایق اشیاء و پدیده ها و حوادث پی ببرد و واقعیت ها را چنان که هست دریابد. این نعمات با ذکر و یاد خدا و انجام واجبات و دوری از محرمات، تزکیه و سرکوب نفس حاصل می شود. بی تردید یکی از دستورات الهی کنترل چشم است که با تسلط و کنترل آن چشم بصیرت به دست می آید.
رسول گرامی اسلام فرمود: چشم پوشی کنید، عجایب عالم را ببینید. و باز آن حضرت فرمودند: هنگامی که خدا بخواهد در حق بنده ای خیری برساند، چشمان قلب او را می گشاید تا چیزهایی را که از او پنهان بوده مشاهده کند.
ن به عنوان نیمی از پیکره جامعه نقش بسیار مهمی در ایجاد و گسترش عفّت، پاکدامنی و اخلاق در بین جوامع بشری دارند.
عفّت و حیای زن، که یکی از مهمترین عوامل حفظ و بقای عفّت عمومی است، نه تنها در تمام ادیان و مذاهب الهی مورد تأکید قرار گرفته، بلکه عقول و افکار بشری نیز آن را مورد تأیید قرار داده اند.
از نظر اسلام، اهمیت این موضوع به حدّی است که برخی روایات آن را «تمام دین» می دانند. در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده که فرمودند:
« اَلْحَیاءُ هُوَ الدینُ کُلُّهُ »؛ حیا تمام دین است.
امام علی(علیهالسلام) نیز در مورد عفّت و پاکدامنی می فرماید:
« اَلعِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیْر » : عفّت و پاکدامنی منشأ هر خیری است.
به همین منظور، در تمام ادیان و مذاهب آسمانی، قوانین گوناگونی برای حفظ و بقای عفّت و حیای عمومی وضع شده اند، که «حجاب» و پوشش زن از جمله آنهاست.
«حجاب»، که به معنای پوشیدن تمام بدن و زیبایی های ظاهری زن در برابر مردان بیگانه است، برای پیشگیری و مهار برخی گرایشها و رفتارهای خودنمایانه و وسوسه انگیز می باشد. این در حالی است که ن به طور طبیعی دوست دارند در برابر جنس مخالف خودآرایی کنند و زیبایی نگی خود را به نمایش بگذارند.
حال این سؤال پیش می آید که این قانون اسلامی تا چه اندازه با طبیعت زن سازگار است؟
آیا تبرّج و جلوه گری از نظر اسلام و علم به کلی مردود است، یا برای آن قانونی وجود دارد؟
اگر در وجود زن غریزه ای تحت عنوان «تبرّج» وجود دارد، روشهای رشد و پرورش این غریزه چیست و چه کارکردی در زن و حفظ سلامتی او می تواند داشته باشد؟
چگونه می توان غریزه تبرّج را با حیا، که یک ویژگی فطری در زن است، جمع کرد؟
آیا حجاب و پوشش به معنای نادیده گرفتن این غریزه نیست؟
آیا همانگونه که عده ای از مخالفان حجاب می گویند، این محدودیت، مانعی برای رشد عاطفی و روانی زن محسوب می شود، یا به عکس، در جهت سلامت روانی اوست؟
اهمیت بررسی این موضوع واضح و روشن است؛ زیرا
اولا، حجاب و پوشش زن به طور یقین، یکی از محکمترین سنگرهایی است که مسلمانان، به ویژه جوانان، را از فساد و فحشا حفظ می کند و سدی آهنین در برابر نفوذ و تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام است. به همین دلیل، همانگونه که رهبر فرزانه انقلاب بارها فرموده اند، بر همه ما تکلیف است در مقابل این تهاجم همه جانبه هشیار باشیم و با آن مقابله کنیم.
ثانیا، ارتباطی که مسئله حجاب و عفت از یک سو و گرایش دایمی زن به تبرّج و جلوه گری از سوی دیگر با سلامت روانی او دارد به موضوع اهمیّت بیشتری می دهد؛ زیرا پر واضح است که به لحاظ نقش مهم و حساسی که زن در حیات جسمی و روانی انسانها دارد، بحث و بررسی در مورد مؤلّفه های سلامت روانی او لازم و ضروری به نظر می رسد.
اما به دلیل آنکه دین اسلام به بهداشت و سلامت روانی افراد اهمیت زیادی داده است و حتی نتیجه نهایی عبادت و بندگی را رسیدن به «نفس مطمئنه» میداند و فقط کسانی را که دارای قلب و روانی سالمند، اهل نجات و خوش عاقبت می داند، مطمئنا در تمام احکام و قوانین خود و از جمله، وم پوشش و حفظ عفّت فردی و عمومی، به نقش آنها در روح و روان افراد توجه کرده و بهترین نسخه را برای سلامتی و سعادت جوامع بشری ارائه داده است.
روزگاری، عابد خداپرستی در دل کوه زندگی می کرد که نزدیک 70 سال از راز و نیازش با خدا می گذشت. آنقدر منزلتش پیش خدا زیاد بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر می کرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدین گونه سیر نمایند.
روزی خدا به فرشتگانش فرمود: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم. آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی طاقتش را طاق کرد و از کوه پایین آمد. خانه بت پرستی را یافت و از او نان خواست، بت پرست 3 قرص نان به او داد.
هنگام مراجعت، سگ مرد بت پرست به دنبال او راه افتاد و جلوی او را گرفت. مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره دنبال او راه افتاد، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد.
مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت: حیوان چقدر بیوفا و بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو چشم نداری که من آنرا ببرم؟
شبی دختر مسلمان از نیویورک امریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت که پس از مدتی متوجه شد مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش داشت او را تعقیب می کند.
دختر بسیار وحشت زده شروع کرد به خواندن آیت الکرسی و توکل کرد به خدای سبحان و تعالی.
الحمدالله بخیر گذشت و دختر به سلامتی خانه رسید.
ولی فردای آن شب در اخبار شنید که دیشب دختری در همان محل و همان ساعت به قتل رسیده و جسد دختر را در میان دو ساختمان پیدا کردند.
پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد بوده و یا چیزی دیده به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند دختر به اداره پلیس رفته و ماجرا را به پلیس گفته و از بین مردهایی که صف کشیده بودند از پشت هشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی کرد.
پلیس از قاتل می پرسد که در آن شب یک دختر با حجاب را تعقیب میکردی چرا به او حمله نکردی؟
قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.
پیامبر اکرم(ص) مىفرمایند:
در اُمتهاى گذشته سه نفر به غارى پناه بردند. ناگاه قطعه سنگى بزرگ بیامد و جلوى غار را گرفت، گفتند: هیچ راه نجاتى نداریم، مگر این که هر کدام به خاطر اعمال صالحى که انجام داده ایم، از خدا بخواهیم تا قطعه سنگ را کنار ببرد.
یکى از آنها دست به دعا برداشت و گفت: خدایا تو مى دانى که من به دختر عموى خود خیلى علاقه داشتم و از او تقاضا کردم تا خودش را در اختیار من بگذارد. او امتناع کرد، تا این که در سالى از سال ها به خاطر فقر شدید پیش من آمد و من به او نه دینار دادم، مشروط به این که خواسته مرا اجابت کند، وقتى که مى خواستم به او نزدیک شوم، گفت:
اى بنده خدا تقوا پیشه کن! کلام او به گونه اى بود که در من اثر کرد و من از او صرف نظر کردم، در حالى که از همه بیشتر او را دوست داشتم و همه دینارها را به او بخشیدم، خدایا اگر این کار را براى تو انجام داده ام فرجى براى ما حاصل کن!
در این هنگام سنگ عقب رفت.
سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخالهی رجبعلی را میگویم. عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخالهی جوان یک لاقبائی که کارگر سادهی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود.
رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینهچاکش هم نبود. دخترخالهی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد!
آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانهی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خالهات هم هست». رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخالهاش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم
با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن».و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانهی خود تا استراحت کند. صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است !!
آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشمپوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشمپوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی "شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را.
چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل - پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است. بیهوده نبود که مرحوم بهجت تاکید میفرمودند بر این نکته که:
راه واقعی عرفان "ترک گناه" است
خدیجه آن قدر ارزش الهی داشت که برای او مانند مریم مائده های آسمانی نازل می شد.
رسول خدا(ص) می فرمایند:
خداوند از میان ن، چهار زن را برتری داده است؛ آسیه، مریم، خدیجه، فاطمه
از عایشه، زوجه پیامبر(ص) نقل شده است که گفت: " احترام هیچ یک از ن به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید. رسول الله(ص) پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدّی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده است ".
عایشه سپس نقل می کند: روزی به پیغمبر(ص) گفتم: خدیجه پیرزنی بیش نبوده و خداوند بهتر از او را به تو عطا کرده است. پیغمبر(ص) سخت برآشفت به طوری که رگ پیشانی اش برآمد. سپس فرمود: به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود. روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند، او به من ایمان آورد. روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگویی نسبت می دادند، او مرا تصدیق کرد، روزی که همه از من روی می گردانیدند، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد. خداوند از او دختری به من بخشید که مظهر پاکی و عفت و تقوا بود. عایشه می گوید: با خود گفتم دیگر از خدیجه به بدی نام نخواهم برد.
عایشه می گوید: ‹‹من در مورد ن پیامبر از هیچ کدام به اندازه خدیجه حساس نبودم زیرا پیامبر مرتب از او تعریف می کرد و من هرگز او را ندیده بودم
در شجره ی طوبی آمده است: خدیجه علیها السلام، زیباترین زنها از نظر جمال، کاملترین از نظر عقل، تمام ترین از نظر رأی و تصمیم گیری و زیادترین از نظر عفت، دین، حیا، مروت و مال بود.
پیامبر(ص) فرمود: ‹‹اسلام با شمشیر علی(ع) و مال خدیجه(س) برپا و استوار شد و استقامت یافت.››
اگر خدیجه نبود کدام زن شایستگی آن را داشت که مادر حضرت فاطمه علیها السلام باشد و اگر فاطمه نبود چه کسی شایستگی فرزندی خدیجه را داشت و اگر پیامبر(ص) نبود خدیجه و فاطمه چگونه می توانستند به مقام سروری ن عالم نایل آیند.
یکی از دلایل بسیار مهم بیحجابی، تأثیرپذیری از محیط و اجتماع است. مثال بارز این نوع از بیحجابی را در دانشگاهها میتوان دید. چراکه دختران دانشجو یا در اثر جو زدگی و یا برای فرار از تمسخر دانشجویان پسر و دانشجویان دختر بیحجاب، چادر و حجابشان را کنار میگذارند.
اینگونه از افراد در توجیه کنار گذاشتن حجاب، ضربالمثل غلط «گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت باش!» را بیان میکنند. درحالیکه اگر همه افراد جامعه مسیر اشتباهی را طی کنند، نه عقل و نه دین اجازه همرنگ شدن با آنها را نمیدهد.
درست این است که بگویی «گر خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت باش!»
حالا این حقیقت گاهی همرنگ با جماعت است و گاهی هم همرنگ با جماعت نیست و انسان باید با رجوع به عقل و دین، حقیقت را یافته و از آن پیروی کند.
آیات زیادی در قرآن وجود دارد که بیان میکند اکثر مردم از عقل، آگاهی، ایمان، صداقت و… بیبهرهاند.
«وَإِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرضِ یُضِلّوکَ عَن سَبیلِ اللَّهِ؛
اگر از اکثر مردم پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند.
افراد بسیار زیادی وجود دارند که با وجود فساد جامعه و بیحجاب بودن افراد، حجاب و عفت خود را هم حفظ میکنند و مسیری را غیر از مسیر اکثریت طی میکنند و حتی بسیاری از افراد جامعه را با خود همراه میکنند با این وجود اگر فردی توانایی تأثیر بر جامعهای را ندارد و در برابر تأثیر آن جامعه هم منفعل است و نمیتواند مقابله کند، بهتر است که از آن جامعه خارج شود.
خداوند متعال خطاب به مؤمنینی که در بلاد کفر به خاطر فشار کفار نمیتوانستند ایمانشان را حفظ کنند، میفرمایند:
«یا عِبَادِی الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَهٌ فَإِیای فَاعْبُدُونِ؛
ای بندگان من که ایمان آوردهاید! زمین من وسیع است، پس (با انتخاب سرزمینی مناسب و شایسته که ارزشها در آن حفظ شود) تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید).
مردی سالها در آرزوی دیدن امام زمان (عج) بود و از اینکه توفیق پیدا نمی کرد امام را ببیند، رنج می برد. مدّت ها ریاضت کشید. شبها بیدار می ماند و دعا و راز و نیاز می کرد.
معروف است هرکس بدون وقفه، چهل شبِ چهارشنبه به مسجد سهله (کوفه) برود و نماز مغرب و عشاء خود را آنجا بخواند، سعادت تشرّف به محضر امام زمان(عج) را خواهد یافت.
این مرد عابد مدّت ها این کار را هم کرد ولی باز هم اثری ندید. (ولی به خاطر این عبادتها و شب زنده داری ها و… صفا و نورانیت خاصّی پیدا کرده بود) تا اینکه روزی، به او الهام شد:
«الان حضرت بقیه الله (عج) در بازار آهنگران، در مغازه پیرمردی قفل ساز نشسته است. اگر می خواهی او را ببینی، به آنجا برو!» او حرکت کرد و وقتی به آن مغازه رسید، دید حضرت مهدی(عج) آن جا نشسته و با آن پیرمرد گرم گفت و گو هستند.
اینک ادامه داستان از زبان آن دانشمند:
به امام (عج) سلام دادم. حضرت جواب سلامم را داد و به من اشاره کرد که اکنون ساکت باش و تماشا کن! در این حال دیدم پیرزنی که ناتوان بود، عصا به دست و با قد خمیده وارد مغازه شد و قفلی را نشان داد و گفت:
آیا ممکن است برای رضای خدا ، این قفل را سه ریال از من بخرید؟ من به این سه ریال پول احتیاج دارم. پیرمرد قفل ساز، قفل را نگاه کرد و دید قفل، بی عیب و سالم است. گفت: مادر، چرا مال مسلمانی را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل تو اکنون هشت ریال ارزش دارد. من اگر بخواهم سود کنم، به هفت ریال می خرم.زیرا در این معامله، بیش از یک ریال سود بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت ریال می خرم، و باز تکرار می کنم که قیمت واقعی آن هشت ریال است، من چون کاسب هستم و باید نفع ببرم، یک ریال ارزان تر خریداری می کنم.
پیرزن ابتدا باور نکرد و گفت: هیچکس این قفل را سه ریال از من نخرید.
تو اکنون میخواهی هفت ریال از من بخری؟! به هرحال پیرمرد قفل ساز، هفت ریال به آن زن داد و قفل را خرید. وقتی پیرزن رفت، امام زمان(عج) خطاب به من فرمودند: مشاهده کردی؟! این گونه باشید تا من به سراغ شما بیایم. ریاضت و سیر و سلوک لازم نیست. مسلمانی را در عمل نشان دهید تا من شما را یاری کنم. از بین همه افراد این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کردم. چون او دین دارد و خدا را می شناسد. از اول بازار، این پیرزن برای فروش قفلش، تقاضای سه ریال کرد، امّا چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه سعی کردند از او ارزان بخرند و هیچکس حاضر نشد حتی سه ریال از او بخرد. درحالی که این پیرمرد به هفت ریال خرید. به خاطر همین انسانیت و انصافِ این پیرمرد، هر هفته به سراغش می آیم و با هم گفت و گو می کنیم.
یک شب مردی در خواب دید که با خدا روی شنهای ساحل قدم میزند و از آنجا تمامی مراحل زندگیش را می بیند.
ناگهان متوجه شد که در مواقع شادی و خوشحالی خود، همواره دو رد پا روی ساحل است. جای پای خودش و جای پای خدا.
اما در مواقع سختی و ناامیدی فقط یک رد پا بر روی شنها وجود دارد.
آن مرد با گلایه از خدا پرسید: چرا؟ در مواقع شادمانی من با من بودی اما در موقع ناامیدی و رنج مرا تنها گذاشتی؟
خداوند پاسخ داد : "من هیچگاه تو را تنها نگذاشتم."
در موقع رنج و ناامیدی تو، من تو را به دوش گرفته بودم و با خود می بردم. این جای پای من است؛
تو آ ن موقع روی شانه های من بودی
نیوتون در آزمایشگاه خودش مدلی از منظومه ی شمسی ساخته بود. دوستش که فردی ملحد بود و خدا را قبول نداشت، وارد شد. گفت: چه کسی این مدل را ساخته؟
نیوتون گفت : کسی آن را نساخته خود به خود بوجود آمده. دوستش گفت: چطور ممکن است؟
نیوتون گفت: پس تو چطور با مشاهده دقیق نظم این عالم، آن را بدون خالق می پنداری ولی یک مدل را صاحب خالق می دانی.
به رسول خدا(ص) خبر رسید که جوانی از مسلمین در حال جان کندن است. حضرت بی درنگ کنار بستر او آمد و او را تلقین نمود و فرمود: بگو: لا اله الا الله.
زبان او گرفت و نتوانست این جمله را بگوید و این موضوع چند بار تکرار شد.
پیامبر(ص) به حاضران فرمود:
آیا این جوان، مادر دارد؟
یکی از بانوان که در آنجا بود کفت: آری من مادرش هستم. پیامبر(ص) فرمود:
آیا تو از پسرت ناراضی هستی؟
مادر کفت: آری حدود شش سال است با او سخن نگفته ام. پیامبر(ص) به او فرمود:
آیا اکنون از پسرت راضی می شوی؟ مادر گفت:
خداوند به رضای تو ای رسول خدا از او راضی گردد.
آنگاه رسول خدا(ص) به جوان فرمود: بگو لا اله الا الله، جوان با کمال صراحت این جمله را گفت: پیامبر(ص) فرمود: چه می بینی؟
جوان گفت: مرد سیاه چهره زشت رویی را می نگرم که لباس چرکین بر تن دارد و بوی متعفن از او به مشام می رسد. بالای سر من آمد تا محل عبور نفسم را در حلقم بگیرد و مرا خفه کند.
پیامبر(ص) فرمود بگو:
«یا مَن یَقبَلُ الیَسیر و یَعفو عَنِ الکَثیر، اقبَل مِنّی الیَسیر وَاعفُ عَنِی الکَثیر انَّکَ أنتَ الغَفورُ الرَّحیم.»
«ای خداوندی که عمل اندک را می پذیری و از گناه بسیار می گذری، از من عمل نیک اندک را بپذیر و گناه بسیارم راببخش، همانا تو آمرزنده مهربان هستی».
جوان این دعا را خواند، پیامبر(ص) فرمود: ببین چه می بینی؟
جوان گفت: می بینم آن شخص بد و سیاه چهره، رفت و مردی زیبا و خوش سیما و خوش بو و خوش لباس، به بالین من آمده است.
پیامبر(ص) فرمود: این دعا (یا مَن یَقبَلُ الیَسیر.) را تکرار کن، جوان آن را تکرار کرد، آنگاه پیامبر(ص) فرمود: چه می بینی؟ جوان گفت:
می بینم آن شخص بدبو و سیاه چهره رفت و مردی زیبا و خوش سیما و خوش بو و خوش لباس، به بالین من آمده است.
پیامبر (ص) فرمود: این دعا (یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ.) را تکرار کن، جوان آن را تکرار کرد، آنگاه پیامبر (ص) فرمود: چه می بینی؟ جوان گفت: آن جوان خوش سیما را می نگرم که از من پرستاری می کند.
این را گفت و از دنیا رفت.
کفر یکی از مهمترین عوامل غضب الهی است.
دومین عاملی که سبب خشم الهی میشود، دروغ بستن به خدا و دروغ شمردن آیات الهی است.
دروغ بستن به خدا یعنی انکار توحید
دروغ شمردن آیات الهی انکار نبوت است.
شرک، ظلم است.
عدل از نظر لغت یعنی هر چیزی را در جای خود نهادن، ظلم هم یعنی چیزی را جای خود قرار ندادن.
لقمان هم به پسرش موعظه می کرد که شرک ظلم بزرگی است.
آن قدر شرک در زندگی خطرناک است که قابل آمرزش نیست، سایر گناهان را ممکن است خداوند حتی بدون توبه هم بپذیرد. اگر کسی از گناهان کبیره اجتناب کند گناهان صغیره اش را خدا می آمرزد ولی مشرک را خدا نمی آمرزد، مگر اینکه توبه کند.
توحید محبوبترین چیز نزد خداست و شرک خطرناکترین گناه نزد خداست.
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه خطبه ۱۷۶ می فرماید:
سه قسم ظلم داریم، یک ظلمی است که خدا نمی آمرزد، یک ظلمی است که خدا از او رها نمی کند و ظلمی که خدا طلب نمی کند. ظلمی که خدا نمی آمرزد شرک است.
وی گفت: دو گونه شرک داریم؛ شرک جلی، شرک خفی.
شرک جلی آن است که در ظاهر آشکار است.
شرک خفی هم آن است که اگر کسی از انسان جباری اطاعت کرد مثل اوست و این شرک است، بسیاری از کسانی که ایمان آورده اند هم مشرک هستند.
کسی که از شیاطین انس و جن اطاعت می کند مشرک است.
جامعه ای که پذیرای حکومت طاغوت است عملاً مشرک هستند.
اگر کسی به جای اطاعت از حق از حزب ی اطاعت کرد، شرک خفیه است.
شرک خطرناک ترین چیز برای جامعه اسلامی است. از نمونه این شرک این است که بگوییم اول خدا، دوم شما به دادم رسیدید. نه تنها اول خدا، دوم هم خدا. باید گفت خدا او را رساند. خدا واسطه ساز و واسطه سوز است. اگر به چشم واسطه ی خدا دیدیم شرک نیست.
این که خدا گناهان کوچک را می آمرزد در مورد گناهانی است که حق کسی را ضایع نکرده است، اگر کسی به دیگری ظلم کرد تا زمانی که صاحب حق را راضی نکرده است، خداوند او را نمی بخشد.
خدیجه آن قدر ارزش الهی داشت که برای او مانند مریم مائده های آسمانی نازل می شد.
رسول خدا(ص) می فرمایند:
خداوند از میان ن، چهار زن را برتری داده است؛ آسیه، مریم، خدیجه، فاطمه
از عایشه، زوجه پیامبر(ص) نقل شده است که گفت: " احترام هیچ یک از ن به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید. رسول الله(ص) پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدّی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده است ".
عایشه سپس نقل می کند: روزی به پیغمبر(ص) گفتم: خدیجه پیرزنی بیش نبوده و خداوند بهتر از او را به تو عطا کرده است. پیغمبر(ص) سخت برآشفت به طوری که رگ پیشانی اش برآمد. سپس فرمود: به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود. روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند، او به من ایمان آورد. روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگویی نسبت می دادند، او مرا تصدیق کرد، روزی که همه از من روی می گردانیدند، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد. خداوند از او دختری به من بخشید که مظهر پاکی و عفت و تقوا بود. عایشه می گوید: با خود گفتم دیگر از خدیجه به بدی نام نخواهم برد.
عایشه می گوید: ‹‹من در مورد ن پیامبر از هیچ کدام به اندازه خدیجه حساس نبودم زیرا پیامبر مرتب از او تعریف می کرد و من هرگز او را ندیده بودم
در شجره ی طوبی آمده است: خدیجه علیها السلام، زیباترین زنها از نظر جمال، کاملترین از نظر عقل، تمام ترین از نظر رأی و تصمیم گیری و زیادترین از نظر عفت، دین، حیا، مروت و مال بود.
پیامبر(ص) فرمود: ‹‹اسلام با شمشیر علی(ع) و مال خدیجه(س) برپا و استوار شد و استقامت یافت.››
اگر خدیجه نبود کدام زن شایستگی آن را داشت که مادر حضرت فاطمه علیها السلام باشد و اگر فاطمه نبود چه کسی شایستگی فرزندی خدیجه را داشت و اگر پیامبر(ص) نبود خدیجه و فاطمه چگونه می توانستند به مقام سروری ن عالم نایل آیند.
ای پروردگارم
در سنگین سکوت ها دلم فریاد تو را دارد .
در طراوت خنکای نسیم های زندگی، مشام جانم را عطرِ خوشِ الطاف توست که نوازش می دهد .
در عاشقانه ترین عاشقانه های دنیایی، عشق معشوقی چون تو رو داشتن افتخارست .
در غریبانه ترین ساعات، تو را دارم چون گم شدن در تو عین پیدا شدن است .
در خسته ترین جان ها، در هوشیار ترین حالت ها و با تمام وجود فریاد می زنم که
در عرفانی ترین لحظات نیایش خود، همه آن هایی را که
دلی یکرنگ روحی زلال قلبی خدایی
دارند را بر خود مقدم می دانم بر دعا .
همیشه مراقب ما باش که
ای پروردگارم
ابا صالح دلــــم سامان نـــدارد مگر هجر تــو را پایـــان نـــدارد
ابا صالـــح بیـــا دردم دوا کــن. مرا از دیدنـــت حاجــت روا کن
ابا صالح مـــرا با روسیــــاهی به خود راهم بده با یک نگاهی
ابا صالح فقیــــرم من فقیـــرم . بده دستی که دامانت بگیـــرم
ابا صالح تو خوبی مـن بدم بــد . مرا از درگهــــت ردم مکــن رد
اباصالح چه خوش زیبنده باشد . کـه تو لعل لبت پر خنـده باشد
ابا صالح عزیـــــز آل یاسیـــــن . بیا درجمع ما یک لحظه بنشین
ندانم که کی خواهی آمد
باورت دارم که خواهی آمد
یوسفی دارد این دنیا که خواهد ماند
یوسف زهراست (س) که می نازد و خواهد ماند
تابیاید نفسی تازه دهد مردگان را
روشنایی دهد چشم دنیا و همگان را
جمله مارا تو نگاهی کن بهر کرم
تو کریمی زخدا که دهی همه را بهرکرم
انسان های بزرگ اونایی نیستند که میان واقعیت هارو میگن.
انسان های بزرگ اونایی هستند که قدر تک تک کارا و حرفایی که دیگران در حقشون انجام میدن رو میدونن.
انسان های بزرگ اونایی هستند که مدام خودشون رو مقصر میدونن و اول از خودشون شروع می کنن نه از دیگران.
انسان های بزرگ لیاقتشون اینه که حتی برای چهارکلمه حرف زدن باهاشون کلی وقت بگیری.
انسان های بزرگ، باطن ساده و یکرنگی دارند ولی دلشون به وسعت یک دریاس.
گاهی قلب انسان های بزرگه که باعث میشه زبان آدم بسته بمونه.
قلبی که مثل یک گنج میمونه و حتی نباید در موردش حرف زد.
انسان های بزرگ واقعا فرشتن .
در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین رئیس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربین های تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها بوی بهشت مردانی را گرفته بود که سر به سر تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و م بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملت قهرمان است.
مردان این دیار در پی کفتارصفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر عشق، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و جماسه آفریدند.
جنگی نابرابر در شرایطی به ایران تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی به ویژه آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیری های نظامی درصدد تضعیف نظام بودند و نیروهای نظامی نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و سازماندهی را به طور کامل پشت سر ننهاده بودند.
دفاع از آبادان در سال اول جنگ تحمیلی
آمریکا برای به سازش کشاندن جهموری اسلامی و در نهایت تسلیم آن ها حمایت پنهان و آشکار خود را در کلیه زمینه های ی، نظامی، اقتصادی و . از رژیم بعثی عراق به اجرا گذاشت. از سوی دیگر ابرقدرت دیگر جهان یعنی شوروی که متحد عراق محسوب می شد خصومتش را با نظام اسلامی که شعار نه شرقی و نه غربی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی، این را محکوم کرده بود بیش از پیش آشکار کرد.
ارتش عراق که براساس محاسبات خود از وضعیت داخلی و خارجی ایران، فتح یک هفته ای تهران را در سر می پرورانید در روزهای نخست ، بدون مانعی جدی در مرزها تا دروازه های اهواز و خرمشهر پیش تاخت. تحت چنین شرایطی امام خمینی رحمت الله علیه به خروش آمد و ندای ملکوتیش دل های شیفتگان انقلاب و نظام را متوجه دفاع از کیان جمهوری اسلامی نمود؛ به طوری که نیروهای مردمی بدون امکانات و تجهیزات و حتی آموزش های نظامی به مقاومت پرداختند.
علیرغم کارشکنی های رئیس جمهور وقت، بنی صدر، دفاع مقدس مردم مسلمان و انقلابی ایران شکل گرفت و نیروهای جوان و شهادت طلب به جبهه ها شتافتند. پس از شکل گیری اتحاد و انسجام در میان نیروهای انقلابی و طرد نیروهای وابسته، حماسه ای مقدس شکل گرفت که در تاریخ ایران اسلامی بی سابقه بود.
همیشه عاشقای امام حسین رو توی پیاده روی اربعین در تلویزیون که میدیدم حسرت می خوردم.
همیشه وقتی تعریفایی که از حال و هوای بین الحرمین از دوستانی که توفیق زیارت پیدا می کردن می شنیدم حسرت می خوردم.
ولی امسال نمیدونم چرا یه دلتنگی دارم که داره بی قرارم می کنه.
به همکارام که قراره فردا حرکت کنن گفتم تورو خدا برای منم دعا کنید.
خوشبحالشون که روز عاشورا کربلا هستن.
الان چشمام دیگه نمیتونه تحمل کنه.
من امسال هم محروم شدم.
همه وجودم اشک و حسرته.
همین الان چشمام پر شده.
با نوای « هایمهدی» حاج باسم دارم اشک می ریزم.
از همه خوبایی که دارن این مطلب رو میخونن خواهش می کنم دعا کنن که زیارت ارباب نصیب این گناهکار هم بشه.
آخه اربابمون خیلی بنده نوازه.
شهریور که به فارسی آن را سُنبُله می گویند ششمین ماه سال خورشیدی است و در گاه شماری رسمی ایران و افغانستان همواره 31 روز دارد و از روز 156 ام سال آغاز شده و در روز 186 ام سال پایان می یابد و واپسین ماه فصل تابستان می باشد.
عاشقانه های یک شهریوری را همیشه باید جدی گرفت هرچند که لحنش طنز باشد چراکه شهریوری بی دلیل از احساسش برایت تعریف نمی کند.
شهریور .
این ته تغاری نازک نارنجی آفتاب .
نیامده سر ناسازگاری گذاشته است .
گرچه در کوله اش گرما دارد و آفتاب .
اما گرمای احساسش چیز دیگری است .
می خواهد بگوید که از جنس پاییز است .
با خودش بادها را می آورد . یکه تازی می کند .
شهریور از دیرباز حامل شکوفه های پاییزی بوده .
شکوفه هایی به رنگ زرد سرخ نارنجی
شهریور تمام آفتاب را تقدیم پاییز می کند .
این ته تغاری بازیگوش بااحساس .
شهریور ماه من است .
شهریوری که باشی میشی یه آدم خاص .
میشی کسی که
حسش خاصه .
عشقش خاصه .
نگاهش خاصه .
و سکوتش .
هر کسی نمیتونه خاص بودن رو درک کنه .
در این شب جمعه برای همه خواهرا و برادرای خوبم که قلبشون از اون سر دنیا برای پاکی می تپه بهترین هارو آرزو دارم .
یه دعای ویژه هم دارم برای .
خواهش می کنم همگی برای برادر گناهکارتون دعا کنید.
اهمیت ازدواج در جامعه اسلامی چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد.
اسلام ادامه نسل و حیات بشری را در گرو ازدواج میداند و می توان گفت آرامش و راحتی انسان در گرو ازدواج است؛ به همین جهت اسلام، ازدواج را نصف دین میداند به طوری که اگر کسی ازدواج نکند نصف دین وی کامل نیست.
تکمیل شدن نصف دین با ازدواج به این معناست که تاکنون انسان بسیاری از زمینهها همانند احساسات، عواطف و عشقهای حقیقی را تجربه نکرده است و اگر عشق حقیقی زمینی که همان ازدواج است را تجربه کند به عشق الهی نیز دست خواهد یافت.
عشق زمینی و مادی، پل و گذرگاهی برای رسیدن به عشق حقیقی و الهی است.
با اختیار کردن همسر با توجه به دستورات دین مبین اسلام، فرد به وصال عشق مادی دست پیدا کرده که در پی آن به عشق الهی نیز خواهد رسید.
ازدواج به تنهایی مکمل دین نیست
ازدواج به تنهایی مکمل دین نیست؛ در واقع ازدواج یکی از پلههای تکمیل شدن دین است در حالی که انسان باید ویژگیهای دیگری مثل اعتقاد راسخ به دین و مبانی دینی هم داشته باشد.
ازدواج یکی از فاکتورهای تکمیل کننده دین است و نه اینکه دین انسان با صورت گرفتن ازدواج و ایراد خطبه عقد کامل شود؛ از این رو ازدواج باید عاقلانه باشد نه عاشقانه و با این وجود، زندگی باید عاشقانه باشد و نه عاقلانه.
زوجی به کمال میرسند که عاشقانه زندگی کنند و زن و مردی میتوانند ادعای موفقیت داشته باشند که عاقلانه ازدواج کنند.
ازدواج موقت زندگی انسان را کامل نمیکند از این رو تنها برای شرایط خاصی وضع شده است.
ازدواج موقت برای استمرار حیات بشری وضع نشده بلکه در نبود ازدواج دائم به سمت ازدواج موقت میرویم.
اگر امروز شاهد افزایش طلاق در سطح جامعه هستیم چون اعتمادها به اعتقادات انسانها از بین رفته است.
کاهش اعتماد طرفین و زوجین عامل افزایش طلاق در جامعه است.
ریشه اصلی طلاقها پیوند نداشتن قلبهای انسانها به یکدیگر است و این عمل نادرست با ایجاد مودت و محبت کاهش خواهد یافت.
بلوغ فکری؛ ملاک ازدواج در سنین پایین
اسلام ملاک ازدواج در سنین پایین را بلوغ فکری میداند.
بلوغ فکری ممکن است برای هرکس در سنی به وجود بیاید هر چند اسلام برای ازدواج چند شرط دارد که بلوغ فکری، جسمی و جنسی و اعتقادی از آن جمله است.
متأسفانه ما در بسیاری مواقع در مسائل فکری و اعتقادی به بلوغ نرسیدهایم و تنها بلوغ جسمی و جنسی را ملاک قرار میدهیم.
اصل ویژگی که اسلام برای ازدواج ملاک میداند، بلوغ فکری است.
گاهی عدهای چون به بلوغ فکری نرسیدهاند ازدواجشان ناموفق میشود به همین جهت این مشکلات را به پای دین میگذارند.
زندگیهای امروز با آنچه در اسلام آمده بسیار در تضاد است.
زندگیهای امروزی فقط بخشی از اسلام را به مردم نشان میدهند نه اسلام واقعی را.
متأسفانه نحوه ازدواج، خواستگاری رفتن، نوع مهریهها، حرف زدن، کسب درآمد، خرید جهیزیه و . در جامعه با آنچه در اسلام است، فاصله دارد.
اگر با ازدواج نصف دین به دست می آید یعنی اینکه جوان با این ازدواج میتواند خود را در برابر گزندهای شیاطین مصون بدارد و نسل صالحی را برای آینده بشریت تربیت کند.
سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه مبارک باد
تولد
حضرت امام جواد علیه السلام در شهر مدینه و در سال 195 هجرى قمرى در شب جمعه نوزدهم ماه مبارک رمضان دیده به جهان گشود. پدر آن حضرت امام على بن موسى الرضا، و مادرش خانمى بود به نام سبیکه، از اهالى نوبه که یکى از مناطق آفریقاست، و بعضى نیز گفته اند که نام مادر آن حضرت خیزران بود، و بعضى گفته اند که مادر آن بزرگوار از طائفه ماریه قبطیّه همسر رسول خدا و مادر ابراهیم فرزند رسول الله بوده است.
هر که علم برای رضای خدا جوید، نزد خدا از مجاهد فی سبیل الله بهتر است.
نماز چهره شیطان را سیاه کند، و صدقه دادن پشت او را بشکند، و دوستی در راه خدا ریشه او را می شکند، و وقتی چنین کردید از شما به فاصله شرق و غرب دوری کند.
نیک خویی کن؛ از مردم هرکه نکوخوی تر، دینش بهتر.
مومن آن است که مردم او را بر مال و جان خویش امین شمرند.
شهادت مظلومانه سردار رشید اسلام سپهبد قاسم سلیمانی را به پیشگاه رهبر معظم انقلاب و ملت عزیز ایران تسلیت و تعزیت عرض می کنیم.
هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانیست
از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانیست
مردان حق، همپای او در جبهه ها ماندند
بدخواه او، تسلیم خواهش های شیطانیست
در وقت میدان، او: اشداء علی الکفار
با دوستان، تفسیری از آیات رحمانیست
شرح نگاهش با یلان کارزار قدس
توصیف او سنگینی اشعار خاقانیست
در صبح رجعت خوب می دانم که او هم هست
در لشکری که جمع ایرانی و افغانیست
در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد
راحت بگویم؛ آنچه می دانم و میدانیست
1- نامگذاری در حیای فرزندان تأثیر دارد. فرزندی که نام یکی از اولیای دین را دارد، رابطه ای بین خود و او حس می کند و لذا سعی می کند خود را به آن شخص نزدیک سازد و به نوعی خود را در محضر او می داند. این می تواند سبب شرم وی شود و او را انجام دادن کارهای ناروا بازدارد.
البته این امر متوقف بر این است که والدین فرزند خود را به این نکات توجه دهند.
* در روایتی آمده است که روز قیامت شخصی را می آورند که نام او محمد است. خداوند به وی خطاب می کند «تو که همنام حبیب من هستی، شرم نکردی که عصیان مرا مرتکب شدی و حال آن که من، شرم دارم تو را که همنام حبیب منی، عذاب کنم.»
2- جدا کردن محل خواب کودک از والدین، یکی دیگر از اقدامات در این زمینه است. اطلاع یافتن کودک از روابط جنسی والدین عامل مهمی در انحراف و بی حیا شدن وی می باشد. در روایات آمده است فرزندی که شاهد چنین اموری باشد و یا حتی صدای نفس والدین را در آن بشنود ممکن است به فساد کشیده شود.
همچنین رعایت عفت کلام و پرهیز از شوخی های جنسی و به زبان آوردن امور جنسی در حضور فرزندان نیز تأثیرگذار خواهد بود.
1- بر اساس احادیث، ازدواج پاک، یکی از عوامل باحیا شدن فرزند است. فرزندی که از راه نامشروع متولد شود، بی حیا خواهد شد. همچنین فرزندی که نطفه اش در حال ناپاکی مادر منعقد شده باشد، بی حیا خواهد بود. گاهی نیز ممکن است شیطان در انعقاد نطفه، مشارکت کند که نتیجه آن، بی شرمی فرزند است.
2- دوران بارداری، دوران بسیار حساسی است. ریشه های باحیایی و بی حیایی را در این مرحله نیز می توان یافت. رعایت حیا از جانب مادر، تأثیر زیادی بر جنین خواهد داشت. بی حیایی در گفتار و در ارتباط با نامحرم، شرکت در محافل لهو و لعب، گوش دادن به موسیقی های حرام، دیدن تصاویر و فیلم های غیراخلاقی، خواندن رمان های غیراخلاقی و . می تواند تأثیرات منفی بر حیای جنین داشته باشد و برعکس، رعایت حیا در گفتار و رفتار، شرکت در جلسات مذهبی، خواندن یا گوش کردن به قرآن و مناجات، ذکر خدا را بر لب داشتن، مطالعه کتاب های مذهبی و سودمند و . از اموری هستند که می تواند در حیای جنین، تأثیر مثبت داشته باشد.
3- از بدو تولد باید مراقب فرزند بود. امام باقر علیه السلام نقل می کند که هرگاه هنگام ولادت فرزندی می رسید، پدرم همه نی را که حضورشان ضرورتی نداشت، از اتاق بیرون می کرد تا نگاه کسی به عورت او نیفتد.
4- آشنا کردن نوزاد با روحیه معنوی، نقش مهمی در پرورش حیا خوهد داشت. با شعر خواندن برای کودک و آشنا کردن او با نوای دلنشین قرآن و . می توان در این راه قدم برداشت.
درباره این سایت